جدول جو
جدول جو

معنی دار فنا - جستجوی لغت در جدول جو

دار فنا
سرای نیستی، کنایه از دنیا، دارالفنا، برای مثال ای دوست به پرسیدن حافظ قدمی نه / زآن پیش که گویند که از دار فنا رفت (حافظ - ۱۸۰)
تصویری از دار فنا
تصویر دار فنا
فرهنگ فارسی عمید
دار فنا(رِ فَ)
این جهان. دنیا:
زی گوهر باقی نکند هیچ کسی قصد
کز کوردلی شیفته بردار فنا اند.
ناصرخسرو.
ای دوست بپرسیدن حافظ قدمی نه
زان پیش که گویند که از دار فنا رفت.
حافظ.
رجوع به دار فانی و دارالفناءشود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دارانا
تصویر دارانا
(دخترانه و پسرانه)
نام روستایی در نزدیکی اهر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دار فانی
تصویر دار فانی
سرای میرا، کنایه از دنیا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دارالفنا
تصویر دارالفنا
سرای نیستی، دنیا
فرهنگ فارسی عمید
(دَ رِ وَ)
عمرانی گوید موضعی است در مصر. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(رِ دُنْ)
این جهان. گیتی. دنیا. رجوع به دار شود.
- از دار دنیا رفتن، کنایه از مردن است
لغت نامه دهخدا
(رِ)
سرای ناپایدار. کنایت از این جهان. دنیا. رجوع به دار و دارالفتا شود
لغت نامه دهخدا
(رُ فَ رَ)
محله ای در مشرق شهر بغداد، بالای بازار یحیی. فرج نام یکی از غلامان حمدونه بنت غضیض است که از کنیزکان رشید بوده و از او فرزندی آورده است. دار فرج از بناهای استوار کرانۀ دجله بوده است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(کِ / کُ)
نام یکی از دهات نمارستاق نور در مازندران. (مازندران و استرآباد رابینو ترجمه وحید مازندرانی ص 149)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان دیزمار خاوری بخش ورزقان شهرستان اهر، چهل و دو هزارگزی شمال ورزقان چهل هزارگزی راه ارابه رو تبریز به اهر، کوهستانی، گرمسیر مالاریایی، سکنه 560 تن، آب از چشمه، محصول عمده آنجا غلات، انگور، انجیر است، شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی آن جاجیم بافی و راه آن مالرو است، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ص 204)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دارالفنا
تصویر دارالفنا
سرای نیستی این جهان نیست سرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دارفنا
تصویر دارفنا
این جهان
فرهنگ لغت هوشیار
آستانه ی در درگاه
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که درخت ها را از ریشه در می آورد
فرهنگ گویش مازندرانی
زیر درخت، در سایه ی درخت
فرهنگ گویش مازندرانی
روشن کردن، باز کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
ریزش قطره ی باران از روی برگ و شاخه ی درختان
فرهنگ گویش مازندرانی
عنکبوت
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان میان رود
فرهنگ گویش مازندرانی
کندوی عسل که از تنه ی درختان سازند
فرهنگ گویش مازندرانی
دامن زنانه
فرهنگ گویش مازندرانی
زیر درخت
فرهنگ گویش مازندرانی
برگردانده شده
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی سبزی خوراکی
فرهنگ گویش مازندرانی
نام قلعه ای قدیمی که ویرانه های آن بر نوک کوهی در ناییج
فرهنگ گویش مازندرانی